همين نزديكي
 
قالب وبلاگ
لینک های مفید

گزيده سخن

----------------------

راز
غلامحسين ابراهيمي ديناني
كليك
----------------------

عشقِ حق
دكتر الهي قمشه اي
كليك
----------------------

 

ذلك بأن الله هو الحق

 

 

حسين الهي قمشه اي_ كليك 

 

 


موضوعات مرتبط: ناگفته ها
برچسب‌ها: دكتر حسين الهي قمشه اي
[ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ 18:13 ] [ taha ]

هر گاه که مضطر و غمین و دلسوخته می شوم
به نزدم بیا و نم نمی از باران رحمتت را با خود بیاور

هر گاه که زندگیم لطافتش را از دست می دهد
بیا و ساز و نوایت را هم با خود بیاور


هر گاه که کار پر آشوب از هر سو غوغایی به پا می کند و مرا از همه جا دور می سازد
ای پروردگار و ای مونس تنهایی ام!
نزد من بیا و با خود نعمت صلح و آرامش بیاور


هر گاه که دلِ گدامنشم در گوشه ای مهجور و تنها می نشیند
ای پادشاه کشور دلم! درم بگشای و با همان جلال و جبروت پادشاهی به در آی.

هر آن دم که هوس و آرزو چشم عقل را با غبار اوهام و فریب و اِغفال، کور می کند
ای وجود پاک و مقدس!
ای وجود بیدار و آگاه!
بیا و رعد و برقت را هم با خود بیاور
 
رابیندرانات تاگور

 


موضوعات مرتبط: درد دلها
برچسب‌ها: رابیندرانات تاگور
[ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ ] [ 21:52 ] [ taha ]

چنان که ابر گره خورده با گریستنش
چنان که گل، همه عمرش مسخّر شادی است

چنان که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه ی انسان به سوی آزادی است!

 

                       

 

    - محمد رضا شفيعي كدكني -

 

                                  قطعه بي كلام .-.-.  روياي آبي       دانلود

                                    اثری از محسن شریفیان و بهنام شهركي

 


 - منبع قطعه بي كلام از سایت خبری و تحلیلی موسیقی ایرانیان  Musiceiranian.ir ميباشد .

 


موضوعات مرتبط: گوناگون، شعر ناب، تنها صداست، نگاه تازه
برچسب‌ها: محمد رضا شفيعي كدكني, محسن شريفيان, بهنام شهركي, انسان
[ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶ ] [ 0:48 ] [ taha ]

آزادی ، تنها با شکستن زندان
درون آغاز میشود و تنها بنیان
و راه رهایی آگاهی است

 

 


موضوعات مرتبط: ناگفته ها
[ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶ ] [ 17:24 ] [ taha ]

نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم



وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم



نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم


نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم



نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم



نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم



نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم



نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم


اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

 

 

 


موضوعات مرتبط: شعر ناب
برچسب‌ها: مولانا
[ شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۵ ] [ 22:12 ] [ taha ]

دلي پر آه
يا
دل ِ خوش

از اين به آن ... از آن به اين ... احوال ماست ديگر

به گمانم فرقي نيست بين شان ...

اگر خوشي و آهش براي ماندني ها باشد ... براي محك قرب و بعد وجودمان به ماندگارمان ...براي بيم ها و اميدها


و اگر نه ...

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: درد دلها
[ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵ ] [ 19:4 ] [ taha ]

 

 

 

تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم

هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود
در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم

درها اگر بسته شود زین خانقاه شش دری
آن ماه رو از لامکان سر درکند در روزنم

گوید سلام علیک هی آوردمت صد نقل و می
من شاهم و شاهنشهم پرده سپاهان می زنم

من آفتاب انورم خوش پرده‌ها را بردرم
من نوبهارم آمدم تا خارها را برکنم

هر کس که خواهد روز و شب عیش و تماشا و طرب
من قندها را لذتم بادام‌ها را روغنم

گویم سخن را بازگو مردی کرم ز آغاز گو
هین بی‌ملولی شرح کن من سخت کند و کودنم

گوید که آن گوش گران بهتر ز هوش دیگران
صد فضل دارد این بر آن کان جا هوا این جا منم

رو رو که صاحب دولتی جان حیات و عشرتی
رضوان و حور و جنتی زیرا گرفتی دامنم

هم کوه و هم عنقا تویی هم عروه الوثقی تویی
هم آب و هم سقا تویی هم باغ و سرو و سوسنم

افلاک پیشت سر نهد املاک پیشت پر نهد
دل گویدت مومم تو را با دیگران چون آهنم

 

باصداي محمد اصفهاني

كليك _ دانلود

 

 


موضوعات مرتبط: شعر ناب، تنها صداست
برچسب‌ها: مولانا, محمد اصفهاني
[ یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵ ] [ 20:21 ] [ taha ]

"در زیر نگاه خداوند"


الم یعلم بان الله یری

آیا نمی داند که خداوند می بیند؟

چه پرسش و خطاب جذاب و شیرینی است، گویی نازنینی از پشت شما را در آغوش می گیرد و می پرسد اگر مرا شناختی؟ آری خدواند می فرماید مرا نمی بینی که پیش روی تو ایستاده ام و از پنجره هر ذره ای

تو را مشاهده می کنم؟ این شرم حضور است که می تواند نگهبان ما از هر بدی باشد. این احساس حضور است که فضیلت حیا و آزرم را می آفریند، که هان هوشیار باشید:

اینجا کسی است پنهان، خود را مگیر تنها
بس تیز گوش دارد، مگشا به بد زبان را - دیوان شمس

از پی آن گفت حق خود را بصیر
که بوَد دیدِ ویت هر دم نذیر
از پی آن گفت حق خود را سمیع
تا ببندی لب زگفتار شنیع

 



 

بر گرفته از کتاب سیصد و شصت و پنج روز در صحبت قرآن






موضوعات مرتبط: نگاه تازه
برچسب‌ها: دكتر حسين الهي قمشه اي
[ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ ] [ 19:44 ] [ taha ]

به میان دل خیال مه دلگشا درآمد
چو نه راه بود و نی در عجب از کجا درآمد

بت و بت پرست و مؤمن همه در سجود رفتند
چو بدان جمال و خوبی بت خوش لقا درآمد

دل آهنم چو آتش چه خواست در منارش
نه که آینه شود خوش چو در او صفا درآمد

به چه نوع شکر گویم که شکرستان شکرم
ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد

همه جورها وفا شد همه تیرگی صفا شد
صفت بشر فنا شد صفت خدا درآمد

همه نقش‌ها برون شد همه بحر آبگون شد
همه کبریا برون شد همه کبریا درآمد

همه خانه‌ها که آمد در آن به سوی دریا
چو فزود موج دریا همه خانه‌ها درآمد

همه خانه‌ها یکی شد دو مبین به آب بنگر
که جدا نیند اگر چه که جدا جدا درآمد

همه کوزه‌ها بیارید همه خنب‌ها بشویید
که رسید آب حیوان و چنین سقا درآمد

 

 

دانلود

 


موضوعات مرتبط: شعر ناب، تنها صداست
برچسب‌ها: هژير مهرافروز, مولانا
[ شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۵ ] [ 19:48 ] [ taha ]

جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که تیغ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کوی خرابات روی برتابم
کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به كَس نگاهی نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست

عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو دام راه می‌بینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

خزینه دل حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین حد هر سیاهی نیست

 

 

كليك

 

 


موضوعات مرتبط: تنها صداست
برچسب‌ها: محمد معتمدي
[ سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ ] [ 19:20 ] [ taha ]
   ........   مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

آنچه نمي دانم بي انتهاست ...


زنــدگی هـــیـــچ نــمــی گــویـــد ، نـــشــانـت مــی دهــد.


حــــوادث آدمـهـای بـــزرگ را مــــتــعـــالـی و آدمــهــای کــوچـک را مـتــلاشــی مـــیکــنــد.


شـــــايد رابطــه ها مجــــازی باشند ، ولـی دردهـا همچنــان حقيقــی اند ...


اگر مي خواهيد اخلاق کسي را امتحان کنيد به او قدرت بدهيد!


به خاطر بسپاریم همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است
آرام، بی صدا، همیشگی . . .


خدایا ، کمک کن دیرتر برنجم ، زودتر ببخشم ، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم ...


باران‌ همچنان‌ می‌بارَد، ولی‌ این‌ شهرِ خاكستری‌ تمیز نخواهد شد! تمام‌ِ باران‌های‌ جهان‌ هم‌ نمی‌توانند غبارِ ریا را از این‌ شهرپاك‌ كنند ...


کفش های کهنه را دور نیندازیم. شاید یک روز به کوچه های قدیمی برگردیم ...


وقتي مردم از كسي تعريف مي كنند كمتر كسي باور مي كند، ولي وقتي كه از كسي بدگويي مي كنند همه باورشان مي شود ...


بعضی آدما هم عين عكسا مي مونن ؛ با بزرگ كردنشون ، دچار افت كيفيت مي شن !


مردمانی هستند که می‌خواهند بدانند تو چه مرگت است،
و وقتی بفهمند چه مرگت است،
بهت می‌گویند بس کن،
انرژی منفی
نفرست ... !!!


هزاران سال گشتم
به دنبال چه نمی دانم
هنوز هم می گردم
به دنبال چه ....
تو می دانی ؟


از تو که حرف می زنم ، همه فعلهایم ماضی اند ..
حتی ماضی ِ بعید ..
ماضی ِ خیلی خیلی بعید!
کمی نزدیکتر بنشین ،،
دلم برای یک حال ساده تنگ شده است...


لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود...
من اسم این لحظه ها را
"همیشه" گذاشته ام ...


معبود خاموش‌مان!
در خاموشي سوي تو مي‌آييم.
سكوت، نيايش ما است.
سكوت، آيه‌هاي ستايشي است كه براي تو مي‌خوانيم.
تو صداي سكوت را ميشنوي
و پاسخ تو، سكوت است.
سكوت! سكوت! سكوت!


من در آیینه نگه کردم
دیدم هیهات
تا نهایت تنهاست...



حرفت را بزن
چکار داری که باران نمی‌آید...
اینجا سالهاست
عادت کرده‌اند
به قصه‌های هم گوش ندهند
دست خودشان نیست...
به شرط چاقو به دنیا آمده‌اند
تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمی‌کنند چیزی را از دست داده‌ای...


مرور می‌کنم خاطرات‌مان را؛ اما مگر کپی برابر اصل می‌شود؟!


دفتر شعرهایم را سفید می گذارم ... این لحظه ها نوشتـــن ندارد......... درد دارد!!!


کلاغی در ذهن من است پاره سنگی در دستم .... از خودم می ترسم !


گمان کردم تو همدردی نمی دانستم تو هم دردی...!!


انسان حرفهای زیبا زیاد میزند
مشکل این نیست!
مشکل این است که زشت عمل میکند...!


تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی کاش عادت کنیم...


ماه و ستارگان نخبگانی هستند که اتهام همدستی شب را تحمل می کنند تا مقدمه طلوع خورشید را فراهم کنند...!


بگذار سرنوشت هر راهی که میخواهد برود ، ما راهمان جداست ... این باران تا می تواند ببارد ما چترمان خداست...


خدايا ياريم كن تا پيماني را كه در طوفان باتو بستم در ساحل آرامش از ياد نبرم...



ترانه بیصدا شد ، صور همه عزا شد...... دوباره از بین ما، یکی خود خدا شد!


سراپا اگر زرد و پژمرده ایمــــــــــ
ولی دل به پاییز نسپرده ایمــــــــــــ
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایمــــــــــــــــــ



ما متهمیم!
به شکستن عهدی که نبستیم
به ایستادن بر پیمانی که نگسستیم!


دستت را به من بده...نترس
با هم خواهیم پرید!
حضور و حیات و حوصله ی من از تو
درد و بلا و بی کسی های تو از من


آن قدري كه بشر از قلم هاي صحيح نفع برده است از چيزي ديگر نبرده است ...


هیچ گاه از داشتن دشمن نترس ، از انجام ندادن درست آرمان های خویش بترس .
امکانات وب