این نسل حق دارد که مرا دشنام دهد، از خشم بر چهره من پنجه کشد، با ناخنهایش پوست صورتم را بخراشد اما حق ندارد آنچه را در عشق به آزادی گفتهام و نوشتهام به جز عشق به آزادی نسبت دهد
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم نیم چون خوشدل و خرم بگرییم دمی بر جان پر حسرت بموییم زمانی بر دل پر غم بگرییم گهی از درد بیدرمان بنالیم گهی از زخم بیمرهم بگرییم دل ما مرد، بر تن خوش بموییم چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما ندارد هیچ سودی، هم بگرییم خوشا آن دم که با ما یار خوش بود کنون در حسرت آن دم بگرییم نشد جان محرم اسرار جانان بر آن محروم نامحرم بگرییم تن بیمار ما درهم شد از غم بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم ز عمر ما دوسه دم ماند باقی بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم عراقی را کنون ماتم بداریم بر آن مسکین درین ماتم بگرییم
سلام بزرگوار این شعر عراقی را هم به هدیه کردم به شما در ضمن با مطلب دیگری به روزم منتظر قدومت هستم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
احسنت
من عاشقشم
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم
نیم چون خوشدل و خرم بگرییم
دمی بر جان پر حسرت بموییم
زمانی بر دل پر غم بگرییم
گهی از درد بیدرمان بنالیم
گهی از زخم بیمرهم بگرییم
دل ما مرد، بر تن خوش بموییم
چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم
چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما
ندارد هیچ سودی، هم بگرییم
خوشا آن دم که با ما یار خوش بود
کنون در حسرت آن دم بگرییم
نشد جان محرم اسرار جانان
بر آن محروم نامحرم بگرییم
تن بیمار ما درهم شد از غم
بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم
ز عمر ما دوسه دم ماند باقی
بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم
عراقی را کنون ماتم بداریم
بر آن مسکین درین ماتم بگرییم
سلام بزرگوار
این شعر عراقی را هم به هدیه کردم به شما
در ضمن با مطلب دیگری به روزم منتظر قدومت هستم