پیش از آنکه زمین تکان می خورد ،پیش از آنکه خدا گواهی داشت پیش از آنکه ورق که بُر می خورد،دست ِ سرباز پیر شاهی داشت پیش از آنکه قسم ،نمردن بود ،جای جای ِ فلات ِ پهناور پیش از این ها همیشه ما بودیم....، گریه کن ای دو چشم ِ ناباور قطره قطره چکید بدبختی ، توی ِ شهری که جزیی از ما بود حلقه حلقه نشست خودخواری ، روی ِ داری که مرگ ِ فردا بود شور ِ خواندن برای ِ آزادی ، از حساب من و جهان کم شد واژه هایی که جنس شادی داشت ، در کتاب ِ تو غرق ماتم شد روبروی تو جوخه ی اعدام ، ماشه ماشه همیشه می خندید پشت ِ دیوار ِ زندگی ِ با من ، لاشه هایی همیشه می گندید راوی ِ شهر ِ بی وطن می خواند ، مثل ِ لالایی ِ بد ِ زنجیر قصه هایش همیشه مبهم بود ، خواب هایش همیشه بی تعبیر سقف ِ بیمار ِ آرزو هر روز ، سر سپرده به غصه خوردن بود درد ِ دیوار را نمی فهمید ، قاب عکسی که فکر مردن بود
توی تابوت ِ کوچه ها هر روز ، ناله ها را به عرش می بردند قاصدک ها ولی دهان بسته ، بی خبر کنج ِ خانه می مردند روزهایی که سخت آسان بود ، از صف ِ مردمت جدا بشوی
روزهایی که ناخدا می خواست ، توی کفری که داشت جا بشوی
روزهایی که می توان فهمید ، بر سر ِ کوچه ها چه آوردند
شاید از قصه باخبر بودند ، تیرهایی که خودکشی کردند
روزهایی که با برادرها ، گرگها به لانه برگشتند
روزهایی که از سر ِ هر چاه ، بی برادر به خانه برگشتند
.
.
.
زندگی را به آب خواهد داد ، بند بند ِ حروف در مقصد
روی میزت هنوز درگیراست ، شعر ِ دردی که بی تو می رقصد
جمعه 23 دیماه سال 1390 ساعت 16:44