دولت باید برای من بهعنوان یک لیسانسه کار پیدا کند؛ دولت باید جلوی نابودی جنگلها را بگیرد؛ دولت باید جلوی رشوهخواری در ادارات را بگیرد؛ دولت باید معضل ترافیک را برطرف کند؛ دولت باید آلودگی هوای تهران را از بین ببرد؛ دولت باید نیاز به ویزا گرفتن برای رفتن به کشورهای دیگر را لغو کند؛ دولت باید اجناس باکیفیت در بازار عرضه کند؛ دولت باید... دولت باید... دولت باید... .
اینها تنها چند نمونه انگشتشمار از انتظارات ما از دولت (به نمایندگی از نظام حاکم) است. ما بیش از حد دولتی (و در واقع وابسته به دولت) شدهایم. انتظار داریم هر گرهی، حتی اگر خودمان خِفتاش کرده باشیم را، دولت از زندگیمان باز کند. همین نمونههای بالا را نگاه کنیم. امروزه در هر خانهای دستکم 4-3 نفر دارای تحصیلات دانشگاهی پیدا میشود. حتی بسیاری از پدر و مادرها هم این روزها به فکر گرفتن مدرک دانشگاهی افتادهاند. این جمله را از زبان پدر و مادران بسیاری شنیدهایم که «من دو تا بچه لیسانسه بیکار توی خونه دارم» و این را بهعنوان نقد به دولت وارد میکنند که چرا برای تحصیلکردهها بستر کار فراهم نمیکند؟ از نظر این افراد، هر کسی که لیسانس گرفت حتماً باید یک میز کار در اداره داشته باشد که آبدارچی ساعتی یکبار برایش چای تازهدم بیاورد. فارغ از اینکه آیا دولت متعهد به فراهم ساختن چنین شغلی برای همه تحصیلکردههاست؟ باید پرسید واقعاً چند درصد از مدارکی که این روزها از دانشگاهها و موسسات آموزش عالی صادر میشود، معتبر است؟ چند درصد از این دانشآموختگان دارای سواد لازم به اندازه یک «کارشناس» در زمینه مدرکشان هستند؟ و اگر پاسخ بدهند که «پس چرا دولت به این همه دانشگاه و موسسه غیرمعتبر مجوز فعالیت داده است؟»، باید دید در برابر خیل عظیمی از افراد ضعیف از نظر علمی که راهی تاجیکستان، ارمنستان، آذربایجان و دیگر کشورها میشدند تا به قیمت خروج میزان قابل توجهی ارز، مدرکی بیاعتبار دست و پا کنند، دولت چه باید میکرد؟ اتفاقاً به یقین میگویم بیشتر موسسات آموزش عالی کوچک در ایران، همچنان مدارکشان ارزشمندتر از بسیاری از دانشگاههای به اصطلاح خارجی است. اما ای کاش ما این همه ولع گرفتن مدرک دانشگاهی نشان نمیدادیم تا دولت هم این همه موسسه و دانشگاه غیرمعتبر راهاندازی نمیکرد.انتظار داریم دولت جلوی نابودی جنگلها را بگیرد؛ آن وقت خودمان جنگل را تخریب میکنیم تا بهصورت پنهانی خانهای درون آن بسازیم. یا خانههایی که بدون مجوز درون جنگل ساخته شدهاند را میخریم به این امید که مبلغی بیشتر از حد معمول بپردازیم و سند خانه را تحویل بگیریم. یا خانهای نزدیک جنگل میخریم و بعد با تخریب جنگل و افزودن آن به فضای خانهمان، به حریم جنگل تجاوز میکنیم.
انتظار داریم دولت جلوی رشوهخواری در دستگاههای دولتی و ادارات را بگیرد؛ اما همین که خودمان به کوچکترین مشکلی در ادارات برخورد کردیم، برای آنکه کار را از طریق قانونیاش که به نظر زمانبر است پیش نبریم، دستمان را ابتدا توی جیب کرده و بعد میبریم زیر میز آقای مدیر. و این کار را آنقدر تکرار کردهایم که تبدیل به هنجار شده است. بگذریم مواقعی که برای دور زدن قانون و انجام کار غیرقانونی، متوسل به «زیرمیزی» میشویم.انتظار داریم دولت معضل ترافیک و آلودگی هوا را برطرف کند؛ اما حاضر نیستیم از خانه تا محل کارمان را با تاکسی، اتوبوس واحد و بی.آر.تی، مترو و... برویم. حتماً باید تکسرنشینه توی خودروی خودمان لم بدهیم تا محل کار یا بازار یا دانشگاه و... .
انتظار داریم دولت ویزای دیگر کشورها را لغو کند برایمان؛ اما همین که پایمان وارد خاک دیگر کشورها شد، فراموش میکنیم که ما نماینده مردم ایران هستیم و آنقدر رفتارهای دور از شأن نشان میدهیم که از روی همین رفتارها در برخی از کشورها به راحتی شناساییمان میکنند (بگذریم از صدها نفری که در زندانهای دیگر کشورها به جرم حمل مواد مخدر یا دیگر جرائم، در بازداشت به سر میبرند).انتظار داریم دولت اجناس باکیفیت به بازار روانه کند؛ اما خودمان به کارخانههای چینی سفارش میدهیم تا اجناس تقلبی با بنجلترین مواد اولیه برایمان بسازند و در این راه آنچنان زیادهروی میکنیم که چینیها از این همه خصلت «وطنپرستی»مان شگفتزده میشوند و در کتابها و نشریاتشان در اینباره خاطرات «چگونه ایرانیها آنها را پولدار کردند» را مینویسند.
البته سیستمی که خودش تلاش دارد هر روز چاقتر شود و برخلاف اصل 44، خصوصیسازیاش هم نوعی دیگر از دولتی شدن پنهان باشد، طبیعی است که با چنین انتظارات و بحثهایی روبهرو شود، بنابراین نمیتواند دفاعی از خود داشته باشد. اما واقعاً آیا ما کنشگران منفعلی هستیم که باید به انتظار دولت بنشینیم تا همه مشکلاتمان را برطرف کند؟ یا آنکه خودمان میتوانیم با ملاحظه و خویشتنداری بیشتر، مانع به وجود آمدن بسیاری از این مشکلات شویم؟
به قلم : امیر هاشمی مقدم
چاپ شده در روزنامه قانون - شنبه 21 دی 1392