بزرگی یک ملت در ثروتمند بودن یا قدرتمند شدن نیست؛ اینها فقط بخش کوچکی از
آثار آن است.
بزرگی یک ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانیم
امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم.
خانه کوچک مکانی است فقط برای
«من»، اما در خانه بزرگ برای دیگران هم جا وجود دارد. کارفرمایی که جانش
کوچک بود فکر میکرد جز با تجاوز به حقوق کارگران نمیتواند مالی بیندوزد،
حال آن که کارآفرین بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن میبیند.
همینگونه است تفاوت کارگر کوچک و کارگر بزرگ. به هزار دلیل تنها راه
بهرهمند شدن این است که همه با هم بهرهمند شوند، اما کسانی که کوچکند
ظرفی ندارند که در آن دیگری هم بگنجد. همچنین است تفاوت دینداری که بزرگ
است و دینداری که کوچک است.
دیندار بزرگ امام صادق (ع) است که در خانه خدا
مینشیند و با منکر خدا حکیمانه گفتگو میکند. حقیقت خانه خدا همان قلب
اوست که برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زیستن، حق شنیدن،
حق برگزیدن، حق اشتباه کردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به
کوچک چه کار دارد؟
شنبه 19 آذرماه سال 1390 ساعت 04:15
تجربه اسمی است که افراد به اشتباهاتشان میدهند
سلام بزرگوار
درود بر اندیشه بی آلایشت
متن خیلی تامل برانگیزی بود
بخصوص جمله آخر که اندیشه و حیات را به همه آدمیان متعلق دانستید
ممنونم