آخرین روز یکی از همین هفته ها آخرین هفته ی یکی از همین سال ها آخرین سال... و گاهی خیال می کنم بازگشته او همین حدود، شاید حواس من، خسته شاید خیال من، بی راه شاید که راه من، بسته!
درود. قحطی دوست می آید ، نه هفت سال که هفتصد سال .....! در سیلوی ذهنم ذخیره و پنهانت می کنم ، بگو کنعانیان منتظر نباشند ، تقسیم شدنی نیستی حتی اگر یعقوب بیاید....! ایام به کام و بدرود.
[ بدون نام ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 19:48
دوست عزیز سلام . وب قشنگی دارین . من یه انجمن زدم و خوشحال میشم اونجا بیاین و عضو بشین و هر چند مدت بهمون سر بزنید .
اگر هم همیشه بیاین و اونجا مطلب هم بذارین که به دیدگان ما منت گذاشتین .
یه کوچولو سر زدن ارزشش رو داره. منتظرتون هستم. حتما بیاین.
دوستدار و اردتمند همتون - محمد
www.irlov.com
[گل]
درود.
قحطی دوست می آید ، نه هفت سال که هفتصد سال .....!
در سیلوی ذهنم ذخیره و پنهانت می کنم ،
بگو کنعانیان منتظر نباشند ، تقسیم شدنی نیستی
حتی اگر یعقوب بیاید....!
ایام به کام و بدرود.
رفته ای
و من هر روز
به موریانه هایی فکر میکنم
که آهسته و آرام
گوشه های خیال ام را می جوند
تا بی "خیال" نشده ام
برگرد.
در کشور عشق جای آسایش نیست
آنجا همه کاهشست افزایش نیست
بی درد و الم توقع درمان نیست
بی جرم و گنه امید بخشایش نیست